استان گلستان از 15خرداد تا تبعيد امام خميني(ره) (1)


 

نويسنده: غلامرضا خارکوهي (تاريخ نگار انقلاب در استان گلستان)




 

مقدمه
 

حکومت پهلوي پس از شکست در قضيه انجمن هاي ايالتي و ولايتي(سال 1341) برنامه انقلاب سفيد خود را با زور سرنيزه و دميدن در بوق و کرنا به اجرا درآورد. حضرت امام خميني به مخالفت جدي با اين برنامه پرداخت و آن را تحريم نمود. در نتيجه مردم از اين رفراندوم استقبال نکردند. اندکي بعد عيد نوروز فرا رسيد و امام عيد آن سال را عزاي عمومي اعلام کرد. در دوم فروردين1342مراسم سالروز شهادت امام جعفرصادق(ع) در قم مورد هجوم کماندوهاي رژيم شاه واقع شد. سپس محرم آن سال عرصه افشاگري هاي امام و روحانيان مبارز بر ضد سلسله يزيدي پهلوي گرديد.
مهمترين برگ خونين سال1342واقعه دلخراش 15خرداد بود. در چنين شرايطي حقانيت مبارزات امام بيش از پيش به اثبات رسيد. استمرار مجاهدت هاي معظم له با رژيم شاه موجب شد تا بالاخره سازمان امنيت کشور(ساواک) ايشان را در 13آبان 1343به بهانه مخالفت با لايحه ننگين کاپيتولاسيون دستگير و به ترکيه تبعيد نمايد. از آن پس، به رغم مشکلات شديد امنيتي، ياران امام در مناطق گوناگون کشور از جمله استان گلستان به مبارزات خود ادامه دادند و به هر طريق ممکن به افشاي چهره خونخوار و ضد اسلامي شاه پرداختند. به همين سبب يکي از مهم ترين ادوار اين نهضت مقطع تاريخي قيام 15خرداد 1342تا تبعيد امام در آبان 1343 مي باشد که در اينجا به بررسي اجمالي اين موضوع با تاکيد بر نقش استان گلستان مي پردازيم.

1 ـ عيد سياه، شهادت امام جعفر صادق(ع) مبارزات گلستاني ها
 

مردم استان گلستان از مواضع قاطعانه حضرت امام در قضيه انجمن هاي ايالتي و ولايتي سال 1341خرسند بودند. به همين سبب با تبعيت از ايشان، از رفراندوم ششم بهمن آن سال استقبال چنداني نکردند. انجام اقدامات ضد ديني و ضد مردمي، آن هم در يک کشور شيعه و اندکي پس از رحلت دو عالم بزرگ ـ آيت الله برجرودي و آيت الله کاشاني ـ موجب خشم هر چه بيشتر حضرت امام و مردم مسلمان ايران گرديد. در نتيجه امام عيد آن سال را عزاي عمومي اعلام کرد، علت اصلي اين اقدام دو چيز بود:
اول آنکه، 2فروردين 1342مصادف با سالروز شهادت امام جعفر صادق(ع) بود.
هدف دوم حضرت امام آن بود که توجه مردم را نسبت به جنايات رژيم شاه بيشتر معطوف نمايد.
لذا با وجود تلاش دستگاه امنيتي رژيم در جلوگيري از انتشار آن در شهرستانها، اين خبر به سرعت به گوش مردم مناطق مختلف کشور ـ از جمله استان گلستان ـ رسيد. اين کار به کمک روحانياني انجام گرفت، که به اين خطه آمده بودند. به همين علت برخي از خانواده هاي آگاه منطقه از آن استقبال کردند و با ناميدن آن سال به عيد سياه از برگزاري جشن خودداري نمودند.چنانکه خانم نرگس گلدسته مي گويد:
وقتي حضرت امام و علماي قم عيد سال 1342را عزاي عمومي اعلام کردند و گفتند ما امسال عيد نداريم خانواده ما هم در گرگان، آن سال عيد نگرفتند که به خاطر همين ما با خرما و شيريني کاکائويي از ميهمانان پذيرايي مي کرديم.
آيت الله نور مفيدي هم در خاطراتش مي گويد:
تنور مبارزه با مجاهدت هاي امام روز به روز داغ تر ميشد و نمي گذاشت سرد شود. به مناسبتهاي مختلف مسائلي پيش مي آمد و امام فرمايشاتي مطرح مي کرد، جلساتي بود و ما هم شرکت مي کرديم. پيش امام رفت و آمد داشتيم، اطلاعيه پخش مي کرديم و از فرمايشاتشان بهره مي برديم. تا اينکه قضيه مدرسه فيضيه، يعني دوم فروردين سال 1342ش پيش آمد که مصادف با سالروز شهادت امام جعفر صادق(ع) بود و رژيم شاه تصميم داشت ضربه مهلکي به نهضت امام بزند.
شاه در دوم فروردين 1342به منظور خاموش کردن فرياد نهضت امام خميني، به سرکوب و کشتار روحانيان در مدرسه فيضيه قم اقدام نمود. ولي آن همه جنايت رژيم به نقطه عطفي در مبارزات امام و مردم تبديل شد. واقعه از اين قرار بود که وقتي عده کثيري از مردم، روحانيان قم، زوار و جمعي از طلاب گلستاني در مدرسه فيضيه مشغول عزاداري بودند ناگهان ماموران امنيتي و انتظامي وارد آنجا شده به جمعيت حمله نمودند. در اين هنگام طلاب مدرسه با سنگ و آجر به دفاع از خود پرداختند. در اين موقع، ماموران امداد و پليس انتظامي وارد معرکه شده و شروع به ضرب و شتم مردم و تخريب مدرسه نمودند. در نتيجه عده اي شهيد و برخي ديگر از جمله مرحوم حجت الاسلام و المسلمين شيخ حسين(سرالله)روحاني فر ـ يکي از طلاب مبارز شهرستان کردکوي(يکي از شهرهاي استان گلستان) ـ مجروح و عده زيادي هم بازداشت شدند. چنانکه خود آن مرحوم مي گويد:
بطور رسمي و علني در روز دوم فروردين سال1342در مدرسه فيضيه به مناسبت شهادت امام جعفر صادق(ع) از سوي آيت الله گلپايگاني مراسمي مثل همه ساله برگزار شد. با توجه به اينکه برنامه انجمن هاي ايالتي و ولايتي و انقلاب سفيد شاه سر و صدايي برپا کرده بود و اعلاميه هاي روشنگرانه حضرت امام، تحرکات خوبي بر ضد رژيم در فيضيه و بازار و دانشگاه بوجود آورده بود، شاه مي خواست اولين سرکوب را از فيضيه شروع کند. لذا از صبح روز دوم فروردين آن سال وضع مامورين و جنب و جوش آنها چنان مشخص بود که روحانيون و مردم قم آگاه شده بودند که مامورين، مامورين قم نيستند و احتمالاً برنامه هايي داشته باشند. که همين حدس هم به وقوع پيوست و هنگامي که آقاي انصاري واعظ مشهور قم در حال سخنراني بود وسط جمعيت دو نفر بهم پريدند که معلوم بود ساختگي است، اما آقاي انصاري و سر و صداي مستمعين آنها را آرام کرد و آقاي انصاري قمي گفتند چيزي نبود و بخاطر سيگار نزاع داشتند. لذا سخنراني اش را ادامه داد. پس از چند دقيقه کوتاه ناگهان همه بهم ريختند و درگيري و شعار جاويد شاه شروع شد که ما جمعي از طلبه هاي جوان با شدت و حدت تمام مامورين را از فيضيه بيرون کرديم و برگشتيم به حجره هايمان و عبا و قبا و عمامه هايمان را از تن درآورديم و با لباس پيراهن و زيرشلواري آخوندي بوديم که راحت تر ميشد در مقابل مامورين ايستاد و مثل عبا و قبا دست و پاگير نبود. ماآماده بوديم که يکباره ديديم از پشت بام هتل متصل به فيضيه آمدند و با سنگ و چوب و مجهز به سلاح گرم که به صورت هوايي شليک مي کردند وارد فيضيه و بر اوضاع مسلط شدند و درگيري شروع شد. مامورين دوستان روحاني ما را از پشت بام به زمين انداختند. چنانکه يکي از دوستانم به نام شيخ اسماعيل از طبقه دوم مدرسه فيضيه به پايين پرتاب شد و چشم راست او دچار پارگي گرديد.
اکثر روحانيون مازندران[و گلستان] آن زمان مي دانند که اينجانب را مامورين خيلي با چوب و چماق و پنجه بکس زدند و در نهايت مرا داخل منبع آب وضوخانه انداختند.
چون آن دوره هنوز آب لوله کشي نبود. وقتي مرا به داخل آن منبع آب انداختند خيال کردند که کار من تمام است و با آن همه ضرب و شتم روي زمين کشيدن و لگد زدن من در داخل آب سرد آنجا خواهم مرد. خلاصه مرا انداختند و رفتند که من به سختي و آرام آرام به گوشه آب انبار که پنجره مشبک سيماني داشت رفتم تا با آن همه جراحت و خونريزي از سرما نميرم. تا اينکه پس از يک ساعت که آرامش نسبي برقرار شد و مامورين فيضيه را رها کردند و من هم از حال رفته بودم، به سختي از آب بيرون آمدم و خواستم به طرف بيمارستان بروم، اما نه تاکسي ماها را سوار مي کرد و نه بيمارستان مجروحين فيضيه را پذيرش مي کرد. لذا مجبور به دوا و درمان و معالجه خانگي شديم و فرداي آن روز حضرت امام در خانه خود بر عليه رژيم و هتک احترام فيضيه و روحانيون سخنراني کرد و ما مجروحين را به محضرش برديم. سر و صورت و مخصوصا سينه و شکم من زياد جراحت داشت که مرا آيت الله خلخالي به نزد امام بردند تا به مردم نشان دهند و امام هم از نزديک ببينند که رژيم با ما چه کرده است؟ من اين افتخار را دارم که امام در آنجا که بخاطر تسلاي دل من، سينه و شکم مرا با دست مبارکش متبرک کرد.
البته بعد از آن قضيه، امام نه تنها عقب نشيني نکرد، بلکه آن جنايت را محکوم نمود و با قاطعيت بيشتري به مبارزات خود ادامه داد. چنانکه طي پيامي در تاريخ42/1/13نوشت:
«شاه دوستي، يعني غارتگري... شاه دوستي يعني ضربه به پيکر قرآن و اسلام...شاه دوستي يعني کوبيدن روحانيت و اضمحلال آثار رسالت» تعدادي از پيام هاي امام به استان گلستان رسيد و در بين دوستان و علاقمندان توزيع شد. قسمتي از اين پيام ـ که در اصل خطاب به علماي تهران نوشته شده و بعد هم توسط ياران امام در سطح گسترده چاپ و منتشر شده بود ـ چنين مي باشد:
حمله کماندوها و مامورين انتظامي دولت با لباس مبدل و به معيت و پشتيباني پاسبان ها به مرکز روحانيت، خاطرات مغول را تجديد کرد...من اکنون قلب خود را براي سرنيزه هاي مامورين شما حاضر کردم ولي براي قبول زورگويي ها و خضوع در مقابل جبارهاي شما حاضر نخواهم کرد. من به خواست خدا احکام خدا را در هر موقع مناسبي بيان خواهم کرد و تا قلم در دست دارم کارهاي مخالف مصالح مملکت را برملا مي کنم.
اکنون يک چشم مسلمين بر دنياي خود و چشم ديگرشان بردين خود گريان است و حکومت چندماهه شما با جهش هايي که مي کنيد، اقتصاد، زراعت، صنعت، فرهنگ و ديانت مملکت را به خطر انداخته و مملکت از هر جهت در شرف سقوط است.(1)
انتشار خبر حمله وحشيانه کماندوهاي شاه به مدرسه فيضيه، آنهم در مراسم سالروز شهادت امام جعفر صادق(ع) در استان گلستان بسيار تکان دهنده بود. به رغم ممانعت رژيم از انعکاس اين جنايت هولناک، اخبار مربوط به آن سراسر کشور را فرا گرفت، پس از آن هم انتشار پيام معروف امام با عبارت «شاه دوستي يعني غارتگري» بر نفرت مردم نسبت به رژيم افزود و زمينه را براي وقايع محرم فراهم کرد.

پي نوشت ها :
 

1 ـ صحيفه امام، ج1(موسسه تنظيم و نشرآثار امام،چ4،1385)
 

منبع:نشريه 15 خرداد شماره 19